رسوایی
نصیب من شد اگر این شراب رویایی
به جام وصل بکشانش خودت به تنهایی
*
اگرچه ماهی دل خسته بود و آشفته
درون تنگ دلم چون پری دریایی
*
نشانده اند غم عشقت درون سینه ی من
وتا ابد به دل من نداری همتایی
*
به شوق وصل تو و مستی چشمانت
به شوق لحظه ای از آن نگاه غوغایی
*
نشسته بوسه ی سرخم به راه لب هایت
زنم به دست خودم بانگ طبل رسوایی