هیچیم و چیزی کم

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بی تو اینجا، نه ... برایم همه جا فانی بود

آسمان تشنه به این ،گریه ی طولانی بود

*

راه می رفتم و فکر تو به سر می راندم

در سرم فکر و خیالی که نمی دانی بود

*

حسرت چادر تو خانه خرابم میکرد

چادرت سمبلی از غیرت گیلانی بود

*

آه حرفی بزن ای واسطه ی زندگیم

ای که امواج صداهای تو طوفانی بود

*

تعنه ها خوردم و افسوس که کافر نشدم

ظاهر و باطن این کفر ، مسلمانی بود

*

رخصتی ده که کمی واله نگاهت بکنم

چشم، درگیر همان چهره ی ..../بارانی بود